عکس دمنوش اویشن

دمنوش اویشن

۲۴ آبان ۰۲
بهارکه میشدمادربزرگم چند غنچه کوچک گل محمدی رااز تک بوته باغ زردآلو به خانه می آورد با سنجاق مسی رنگش به روی لباس گل درشت ابی رنگش سنجاق میکردبعدازآن دوبافت نازک وبلند از موهای حنایی رنگش رابه دوسوی شانه اش می انداخت . زمانی که به خانه شان میرفتیم از ابتداتا انتهای ایوان عطر خوش گل محمدی میپیچید حتی اتاق های کاه گلی وتو درتوی خانه مادربزرگ هم باوجود رفت امد های مادربزرگ بوی گل میداد...اما بعد ازفوت پدر بزرگ هیچگاه دیگر ندیدم گلی به روی لباس مادربزرگ سنجاق شود انگار ان غنچه های سنجاق شده به روی لباس مادربزرگ سر عشقی بود میان او وپدربزرگ انگاربارفتن اوتک بوته گل باغ هم خشک شد..مامان دوفرشته...
...